جدول جو
جدول جو

معنی عسل القصب - جستجوی لغت در جدول جو

عسل القصب
(عَ سَ لُلْقَ صَ)
آب نیشکر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). شکر. سکر. افشردۀ نیشکر. ماء قصب السکر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و منهم من یغش المهلبیه بعسل القصب. (معالم القربه ص 107)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ سَ لُلْ قَ)
عسلی است که از خرمای خشک به طبخ و فشردن و به قوام آوردن بعمل آورند. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ لُلْ قَ صَ)
بپارسی بیخ نی خوانند و در وی قوه جاذبه هست و اگر بکوبند و بر عضوی که آهن در وی باشد ضماد کنند بیرون آورد و چون سحق کنند و با سرکه بسرشند و بر درد مفاصل طلا کنند سودمند بود و اگر با ترمس بر کلف طلا کنند زایل کند و اگر خاکستر آن نیم چندان آن حنا بسرشند و بر سر نهند موی را قوت دهد و رویاند. (اختیارات بدیعی). بپارسی بیخ نی گویند به اعتدال نزدیکست چون بکوبند و بپزند و به عسل سرشته قدری روغن زغیر ضم ساخته بر عضوی که پیکان در او مانده باشد بگذارند پیکان را بیرون آرد و اگر کوفته و پخته با سرکه طلا کنند، درد مفاصل را نفع دهد و اگر خاکسترش را به آب حنا و آمله و قدری روغن زردۀ تخم مرغ ضماد کنند موی را برویاند و قوت دهد. (تحفه). و رجوع به الفاظ الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ لِ قَ صَ)
آب نیشکر به قوام آورده. (یادداشت مرحوم دهخدا). عسل القصب. و رجوع به عسل القصب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عسل القصاص
تصویر عسل القصاص
انگبین شبدری
فرهنگ لغت هوشیار